امروز : چهارشنبه05 اردیبهشت 1403 | 14شوال 1445 | 24 آوریل 2024


لئون فستينگر نظريه «ناهماهنگي شناختي» را ارائه داده است. اين نظريه خيلي ساده است، ولي قلمرو و کاربردي بسيار گسترده دارد. ناهماهنگي شناختي اساساً حالتي از تنش است که از داشتن دو فرآيند شناختي (انديشه ها، نگرش ها، باورها و عقايد) همزمان که از نظر روان شناختي نامتجانس هستند، حاصل مي شود. به ديگر سخن، دو فرآيند شناختي در صورتي با هم ناهماهنگ هستند که هنگامي که تنها اين دو شناخت مورد نظر باشند، نقيض يکي از ديگري منتج شود. به قول آلبر کامو فيلسوف وجودگرا انسان موجودي است که تمام عمر خود را صرف اين تلاش مي کند که خود را متقاعد سازد وجودش بيهوده نبوده است. چگونه خود را متقاعد مي سازيم که حيات مان بيهوده نبوده است يعني چگونه ناهماهنگي شناختي را کاهش مي دهيم؟ اجازه دهيد به ذکر مثالي بپردازيم. فرض کنيد شخصي به تکدي وابستگي دارد و گزارش اخبار مبني بر وجود رابطه يي بين تکدي و آسيب جسماني و رواني را مي شنود (مطلع مي شود). وي احساس ناهماهنگي مي کند. اين شناخت او که «من متکدي هستم» با شناخت ديگرش که «تکدي زمينه ساز آسيب جسماني و رواني مي شود» ناهماهنگ است. آشکارا بهترين راه براي کاهش ناهماهنگي در چنين موقعيتي، ترک گدايي است (دوري از گدايي به عنوان راهي براي گذراندن زندگي)، زيرا شناخت «گدايي به بيماري جسماني و رواني منتهي مي شود» با شناخت «من گدايي نمي کنم» هماهنگ است.

اما براي بسياري از گدايان، دوري يا ترک کردن کسب درآمد از طريق گدايي آسان نيست. فرض کنيد جواد که مردي جوان است، براي ترک يا دوري از کسب درآمد از طريق تکدي بکوشد، ولي موفق نشود. براي کاهش اين ناهماهنگي چه بايد بکند. به احتمال زياد سعي خواهد کرد شناخت ديگر يعني «تکدي زمينه ساز بيماري جسماني و رواني مي شود» را تغيير بدهد. ممکن است شواهدي که تکدي را به بالا رفتن احتمال بيماري جسماني و رواني به دليل قرار گرفتن در معرض سرما و گرما، بي توجهي به بهداشت جسماني و رواني، در معرض آلودگي هوا و آلودگي صوتي قرار گرفتن و دلايل متعدد ديگر ربط مي دهند، دست کم بگيرد. ممکن است به نوعي شکل و مکان تکدي را عوض کند و خود را به اين ترتيب بفريبد که تکدي در محيطي که سر و صداي زياد ندارد آسيب زننده نيست. بالاخره ممکن است به شناخت هاي ديگري رو بياورد که با تکدي موافقند تا به رغم خطر آن، رفتار خود را کمتر آسيب زا جلوه دهد. بدين سان ممکن است ارج بيشتري براي گدايي قائل شود. به اين صورت که ممکن است معتقد شود گدايي کردن براي تامين هزينه زندگي اش در شرايط فعلي لازم و ضروري و براي کسب درآمد بالا مناسب است. شايد با خود بگويد «ممکن است دچار گرفتاري و ترحم ديگران واقع شوم ولي پول راحتي به دست خواهم آورد.» همچنين ممکن است بکوشد گدايي را با ايجاد تصويري خيالي و باري به هر جهت از خود، صفتي پسنديده جلوه دهد و به مقابله با فکر دوري از تکدي برود. همه اين اعمال، ناهماهنگي را از طريق کاهش بيهودگي عمل خاص او (تکدي) که به دوري شناخت او از آسيب جسماني و رواني و ناشايست بودن رفتار او (گدايي) منجر مي شود، کم مي کنند. «جواد» رفتار خود را با کمينه کردن خطر يا با مبالغه در اهميت آن در ذهن خود توجيه مي کند. در واقع وي موفق مي شود نگرشي تازه به دست آورد يا نگرش موجود خود را تغيير دهد و کسب درآمد از طريق تکدي را بدون تنش ناشي از ناهماهنگي شناختي ادامه دهد. ما آدميان آنقدر هم براي صحت فکر و عمل خويش برانگيخته نيستيم بلکه در ما اين انگيزش وجود دارد که تصور کنيم فکر و رفتارمان درست (خردمندانه، پاک و نيک) است. گاهي انگيزش شخص براي درستي، و انگيزش او براي اعتقاد به درست بودن در يک جهت عمل مي کنند. اين همان چيزي است که براي فرد محتاجي که گدايي نمي کند، اتفاق مي افتد. پذيرش اين مفهوم که تکدي موجب از بين رفتن شأن و منزلت انسان و آغازگر آسيب هاي جسماني، رواني و اجتماعي مي شود برايش آسان است. اين موضوع براي کسي نيز صحت دارد که از طريق گدايي روزگار مي گذراند، ولي پس از آنکه با شواهدي رو به رو مي شود که گدايي موجب از بين رفتن حرمت انسان و عدم گرايش او به کار و فعاليت مناسب مي شود، موفق به ترک گدايي (دوري از گدايي به منظور کسب پول) مي شود. ليکن گهگاهي نياز به کاهش ناهماهنگي (نياز به متقاعد ساختن خود از نظر صحت فکر و عمل خويش) منجر به رفتار ناسازگارانه و در نتيجه نابخردانه مي شود. تعدادي از افراد متکدي در ترک کردن تکدي به عنوان راهي براي کسب درآمد کوشيده اند ولي موفق نشده اند. اين افراد چه مي کنند؟ خطاست اگر تصور کنيم آنان تسليم مي شوند و خود را براي ادامه تکدي آماده مي کنند. آنان چنين کاري نمي کنند. در عوض تلاش مي کنند ناهماهنگي خود را به طريق ديگري کاهش دهند، يعني با مجاب ساختن خود به اينکه اقدام به تکدي آن اندازه هم که فکر مي کردند بد نيست.

آيا اين تنها راه کاهش ناهماهنگي مربوط به شکست در دستيابي به يک هدف است؟ نه. يک راه چاره ديگر و شايد راه چاره يي کمتر ناسازگارانه، اين باشد که انتظارات خود را براي موفقيت کمتر کنند مثلاً شخصي که نتوانسته است اقدام به گدايي را کاملاً ترک کند، اما تعداد روزها يا ساعاتي را که گدايي مي کند، کم کرده باشد، مي تواند اين نتيجه را موفقيتي جزيي تلقي کند نه شکستي کامل. اين روال کار، ضربه يي را که در نتيجه شکست به عزت نفس او وارد مي شود ملايم تر مي سازد، در حالي که همچنان امکان دستيابي او را به موفقيت در کوشش هاي آينده براي ترک يا دور نگه داشتن خود از گدايي به طور کامل باقي مي گذارد. به نظر مي رسد تلاش هاي اطلاع رساني هنگامي که هدف شان تغيير نگرش هاي ريشه دار باشد، بي تاثيرند. اينک مي توانيم ملاحظه کنيم چرا تلاش هاي آگاه سازي تاثير محدودي دارند. اگر مردم به نگرشي متعهد باشند، اطلاعاتي که به آنها عرضه مي شود، ايجاد ناهماهنگي مي کنند و اغلب بهترين راه براي کاهش ناهماهنگي، نپذيرفتن يا تحريف آن اطلاعات است. هرچه تعهد شخص نسبت به نگرشي بيشتر باشد، تمايل وي براي نپذيرفتن شواهد مغاير و ناهماهنگ بيشتر خواهد بود.

بهروز معبوديان
روانشناس باليني
روزنامه اعتماد - شماره 2009


افزودن نظر


کد امنیتی
تصویر جدید

نماد اعتماد الکترونیکی

Telegram 1