طبقات اجتماعي معمولا به سه طبقه كلان كه شامل طبقه سرمايهدار و طبقه متوسط و طبقه فقير و زيرين است تقسيم ميشوند. طبقه سرمايهدار همين طور كه از عنوانش پيداست داراي سرمايه است و رفاه مادي را در اختيار دارد.
بايد طبقه سرمايهدار مورد حمايت جدي قانون باشد. چون اين طبقه به علت داشتن پول و سرمايه از اين فرصت و ابزار برخوردار است تا طبقات زيرين اجتماع را با سرمايهگذاري در بخش صنعت و كشاورزي و... به سطح مطلوب رفاه مادي و زندگي آبرومندانه برساند. طبقه متوسط از جمع كارمندان و مغازه داران و صاحبان كارگاهها و در كل صاحبان سرمايههاي كوچك تشكيل ميشود كه به علت برخورداري مطلوب ترس از آينده در ميان آنها از بين رفته و به علت بالا بودن سطح مطالعه و داشتن وقت و فراغت لازم شعور اجتماعي و سياسي خود را ارتقا بخشيدهاند و معمولا تحولات كلان اجتماعي از همين طبقه نشات گرفته و صورت ميپذيرد. همه طبقات اجتماع مهم هستند و بايد به جد مورد حمايت قانون باشند. اما طبقه متوسط به علت تحول?خواهي و تحولزايي مهمترين طبقه اجتماع محسوب ميشود. طبقه سرمايهدار معمولا به علت درگير بودن با بازار و اقتصاد و توجه به رشد هر چه بيشتر سرمايه و حتي ترس از دست دادن سرمايه در تحولخواهيهاي اجتماع آنچنان كه بايد شركت نميجويد. طبقه فقير و معمولا كارگر و زيرين اجتماع نيز به علت درگير بودن براي معيشت و برطرف ساختن نيازهاي نخستين زندگي، نه از فراغت و وقت برخوردار است و بر همين اساس داراي مطالعه نخواهد بود كه بتواند آگاهي سياسي و اجتماعي خود را ارتقا بخشد و در تحولات اجتماعي نقش و فعاليتي آگاهانه داشته باشد.
پس آسيبپذيرترين طبقه اجتماع طبقه سوم يا طبقه زيرين خواهد بود. طبقه سوم از يك جانب به علت نداشتن مايه و پول و نتوانستن در برآورده ساختن نيازهاي نخستين زندگي آسيب پذير است و از جانبي ديگر به علت همين فقر مادي دچار فقر معنوي و افول آگاهي سياسي و اجتماعي خواهد بود. طي سفري كه اخيرا به كشور هندوستان و شهر بمبئي داشتم متوجه شدم كه در برخي كشورها طبقهيي اجتماعي وجود دارد كه در بسياري از كشورها بويژه در كشور ما ايران آن طبقه وجود ندارد. به واقع در برخي كشورها طبقهيي مشخص و مجزا از اين سه طبقه كلان وجود دارد. اين طبقه، طبقهيي است كه آن را طبقه «زير فقر» مينامم و البته بايد ناميد. طبقه فقير طبقهيي است كه از لحاظ آماري پايينتر از معيار مطلوب و مشخص و تعريف شده از جانب دولت يا نهادهاي حقوق بشري داراي درآمد است و بر همين اساس اين طبقه نميتواند آن طور كه بايد نيازهاي نخستين زندگي را برآورده سازد. اما افراد همين طبقه فقير از يك حداقل درآمد ماهانه و حداقل از يك مسكن محقر برخوردار هستند و داراي يك پوشش لباسي هر چند كهنه هستند و از مجموعه غذاهايي هرچند با كيفيت پايين استفاده ميكنند. اما طبقهيي كه آن را طبقه زير فقر ميناميم از اين حداقلها نه فقط برخوردار نيست بلكه بشدت برخوردار نيست و يك زندگي فقيرانه براي افراد طبقه زير فقر، يك زندگي شاهانه خواهد بود. البته بايد تذكر دهم كه وقتي سخن از طبقه به ميان ميآيد منظور افراد بشدت فقيري كه در لايههاي زيرين اجتماع ميلولند و در حاشيه شهرها زندگي ميكنند نيست بلكه طبقه داراي تعريف و معيار خود است و طبقه زير فقر به درصد قابل توجهي از برخي جوامع بويژه جامعه هندوستان رسيده است. در كشور هندوستان وراي سه طبقه معمول و مشهور كه تعريف شده هستند طبقهيي وجود دارد كه مطلقا چيزي به عنوان درآمد ماهانه ندارند هر چند بسيار اندك باشد. همچنين در اين كشور آنچنان اين طبقه مشهود است كه نيازي نخواهيم داشت به حاشيه شهرها و كوچههاي دورافتاده و پستو سرك بكشيم بلكه درخيابانها و خيابانهاي اصلي ميتوانيم حضور و و جود طبقه زير فقر هندوستان را شاهد باشيم. در اطراف خيابانها به وفور شاهد كلونيهايي هستيم كه حدودا يك متر ارتفاع و يك متر تا يك متر و نيم داراي طول هستند كه از سنگ و حلبي و پارچه درست شدهاند و محل زندگي افراد طبقه زير فقر هستند. آنچنان وجود و حضور اين افراد از طبقه زير فقر در كشور هندوستان و شهر بمبئي مشهود و ملموس است كه ميتوان كلوني آنها را اطراف خيابانهايي كه به پُل معروف «راجو گاندي» منتهي ميشود شاهد بود. واقعيت جامعه هندوستان با آن چيزي كه در كتابها و فيلمها خواندهايم و ديدهايم متفاوت و حتي بسيار متفاوت است. البته حتي كتابها و فيلمهايي هم كه قصد داشتهاند وضع طبقات اجتماعي را براي ما تشريح كنند داراي اين قابليت و توانايي نبودهاند يا نخواستهاند آنچنان كه بايد فاجعه لايههاي زيرين اجتماع را براي مخاطب تشريح و توضيح دهند. جايي هم كه از فقر سخن راندهاند زجر و درد كشنده آن را به مخاطب منتقل نكردهاند يا نتوانستهاند منتقل كنند.
كشوري كه در زمان گاندي يعني در 70 يا 80سال پيش داراي 400 ميليون جمعيت بوده و اكنون داراي جمعيت يك ميليارد و 400 ميليون نفر است، نميتواند يك كشور و جامعهيي باشد كه داراي شعور اجتماعي و سياسي بالايي باشد. البته جمعيت 400ميليون براي اكنون هندوستان هم فراوان و يك فاجعه است. در جامعه هندوستان بر اساس و روال ديگر جوامع عقبمانده و عقبافتاده شعوري و فرهنگي چه آن كساني كه گاو ميپرستند و چه آن كساني كه فيل ميپرستند و چه آن كساني كه جوهر نامتناهي و مطلق را ميپرستند همه بر اين باور هستند . مكتب سوسياليسم برابري اجتماعي و نبود طبقات اجتماعي را خواهان است. جامعه ايدهآل سوسياليسم تمام طبقات اجتماع را از ميان برميدارد و همه افراد يك جامعه و جامعه جهاني در يك طبقه برابر و هم سطح قرار خواهند گرفت (كه محال است). اما ليبراليسم نقطه مقابل سوسياليسم است و تاكيد بر وجود و لزوم هر سه طبقه اجتماع دارد. ليبراليسم بر اين باور است كه رفاه را بايد به طبقات اجتماع بويژه به طبقه زيرين اجتماع عرضه داشت و نه طبقات را از ميان برداشت. موارد و حسابهاي عقلاني در برخورد با طبقات اجتماع و رفرم آنها در مكتب ليبراليسم اصلا قابل قياس با «اتوپياي» سوسياليسم نيست. آرمان و ايده?آلي كه سوسياليسم ارايه ميدهد فقط در انتزاع و فكر محض قابل تحقق است و در جامعه انساني اصلا قابل وقوع و اجرا نيست و اگر خواسته شود شمهيي از آن در جامعه پياده شود نياز به دولتهاي ديكتاتور و توتاليتر بسيار خشن ضروري خواهد بود. اما راه سوم و ميانهيي نيز وجود دارد كه هم اصول ايدهآليسم در آن يافت ميشود و هم بر شالوده رئاليسم استوار است. طبقه سوم به وجود آورنده طبقه چهارم است و عامل اصلي و تكيه?گاه اصلي كه طبقه سوم با تكيه به آن باعث و باني آفرينش طبقه چهارم است پايين بودن شعور اجتماعي و سياسي يك جامعه است. طبقه سوم سنگ زيرين و سنگ زيربناي جامعه نيز محسوب ميشود چون قشر كارگر و لايههايي از قشر كارمند در مجموعه طبقه سوم قرار ميگيرند. اما يك جامعه سالم به جاي سه طبقه بايد داراي دو طبقه اجتماعي باشد. به عبارتي روشنتر طبقات اجتماع بايد به دو طبقه نخست و دوم يعني دو طبقه سرمايهدار و متوسط تبديل شود.
براي از ميان برداشتن آسيبهاي اجتماعي همهگير و كلي بايد طبقه سوم اجتماع كه زاينده طبقه چهارم است از ميان برداشته شود. به اين معنا كه طبقه سوم اجتماع در طبقه دوم مستحيل شود. براي وارد ساختن طبقه سوم به طبقه دوم و تبديل كردن جامعه به دو طبقه بايد موارد مهمي را در نظر گرفت. موارد مهم شامل؛ نخست بالا بردن سطح دستمزد و درآمد پولي افراد طبقه سوم به اندازه درآمد و دستمزد افراد طبقه دوم است، دوم در اختيار قرار دادن بيمههاي درماني و تامين اجتماعي براي همه افراد اين طبقه است و سوم بيمه بازنشستگي يا حقوقي به عنوان مستمري براي دوران پيرسالي است. البته اجرايي شدن همه اين موارد براي به وجود آوردن يك جامعه سالم لازم است اما همه اين موارد مستلزم اولويتي اساسي هستند. آن اولويت اساسي توجه جدي به جمعيت و كنترل و كاهش جمعيت جامعه جهاني است. اگر جمعيت انسانها در سطح جامعه جهاني افزايش داشته باشد عملي ساختن اين طرح بسيار مشكل و حتي غيرممكن خواهد بود. حتي اگر جمعيت جامعه جهاني در شكل كنوني هم ثابت بماند باز عملي ساختن اين طرح بسيار مشكل خواهد بود. راه چاره در كاهش جمعيت جامعه جهاني است. نخستين و مهمترين راهكار كنترل و كاهش جمعيت منع قانون است. قانون نبايد به زوجها اجازه دهد بيش از دو فرزند داشته باشند. حتي اين قانون براي كشورهايي كه داراي جمعيت بسيار هستند بايد چهرهيي سختگيرانهتر داشته باشد و در اين كشورها به خانوادهها اجازه ندهند چه پسر و چه دختر بيش از يك فرزند داشته باشند. انسانها نيز بايد به اين سطح آگاهي اجتماعي و سياسي و اخلاقي برسند كه يك فرزند كافي است و در حالت بدبينانه دو فرزند مطلق كافي خواهد بود.
كره زمين با تمام ظرفيتش داراي اين توانايي است كه دو ميليارد انسان و در حالت حداكثري سه ميليارد انسان را به رفاه مادي برساند. در صورتي كه اكنون بيش از شش ميليارد جمعيت را بر سطح اين كره پراكنده ساختهايم و همچنان در حال افزايش اين جمعيت افسار گسيخته هستيم و روزانه و حتي ساعت به ساعت شاهد بروز معضلات و مشكلات گوناگون براي اين جمعيت افسارگسيخته هستيم. تروريسم و گرمايش زمين و گره خوردن اوضاع ديپلماسي جهاني و دهها و صدها مورد ديگر از عوارض و پيامدهاي مستقيم رشد جمعيت است. يكي از راهكارهاي كنترل جمعيت كه بيرون از قانون هر فرد بايد بدان توجه جدي داشته باشد دوري جستن از ازدواج در سنين نوجواني و اوايل جواني است. در سنين زير 25 سال چيزي كه يك مرد در يك زن و متقابلا يك زن در يك مرد ميبيند به صورت حداكثري قريب غريزي خواهد بود. وقتي نگرش دو جنس مخالف نسبت به هم فقط روابط جنسي باشد نتيجهيي كه به بار خواهد آورد فرزندان بسيار است. البته آمارهاي بالا و رو به رشد طلاق كه ثمره ازدواجهاي اين سنين است جاي خود دارد. بهترين سنين براي ازدواج 35 سال به بالا است كه اگر رقم 40 سال را در نظر داشته باشيم نتايجي بس بهتر عايد فرد و جامعه و در نهايت عايد جامعه جهاني خواهد شد. جنبههاي رئاليستي اين طرح بسيار بيشتر از جنبههاي ايدهآليستي آن بوده و به واقعيت بسيار نزديك است. عملي ساختن اين طرح نياز به زمان و انديشه و اراده دارد.
قيصر بهرامي (كللي)
روزنامه اعتماد - شماره 2256